امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

دنیای این روزای من

مامان بزرگ های مهربون و خاله الهه جون و پایان ده روز

1391/3/16 10:38
414 بازدید
اشتراک گذاری

ده روز گذشت.ده روز همه پیش ما بودندو

مامان مامانی تو این ده روز بابای مامانی و خونه زندگی رو گذاشت و پیش ما خوابید و مواظب من و تو بود . من بداخلاق بودم. درد داشتم . اما مامان مامانی صبور بود و باحوصله. از مهمونا پذیرایی میکرد و مثل پروانه دور من و تو میگشت.ممنون مامان مامانی.

مامان بابایی هم برای من غذاهای مقوی درست میکرد و برای همه مون میاورد. واسه اونایی هم که نبودن میفرستاد. کلی حواس مامان بابایی این مدت پیش ما بود. مرسی مامان بابایی.

خاله الهه هم از کلاس های دانشگاهش زد و این چند روزی که مشهد بود همه اش از من و تو مراقبت کرد. خاله الهه خواب نداشت به خاطر ما. ممنون خاله الهه.

بعد ده روز اولین شبی بود که ما سه تا باهم تو خونه تنها شدیم و این هم از تخته ی روزنوشته های من و بابات:

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)