کلمات کودکی

از حرف زدنت لذت میبرم شازده پسر. میخوام امروز یه سری از کلمات که تا قبل از روون صحبت کردنت میگفتی رو اینجا یادداشت کنم ، تقریبن وقتی دو سالت بود. چون تا یک هفته دیگه داداش کوچولوت دنیا میاد و مامان ممکنه حافظه و مشغله اش کمتر یاری کنه.

دودر-----> ماشین

مید-----> خاله الهه

غدا خانوم - خاله غدا-----> خاله زهرا

پوپو-----> پولو

منس-----> مگس

(عاشق منس گفتنت بودم)

الله-----> نماز خوندن

بالا-----> سرسره

و یه سری عکس. هنوز مثل هر دوشنبه با هم کاردستی میسازیم:

نمیدونم بعد از به دنیا اومدن برادرت چقدر میتونم برنامه هامون رو ادامه بدم ، چقدر میتونم به شنبه های پارک ، یک شنبه های آشپزی کردن با تو ، دوشنبه های کاردستی و خمیربازی، سه شنبه های کتاب فروشی رفتن ، چهارشنبه های نمایش و تیاتر و نمایشگاه رفتن ، پنج شنبه های شهربازی رفتن و جمعه های در طبیعت رها دویدن و رودخونه و کوه دیدن وفادار باشم؟ نمیدونم بعد از به دنیا آمدن آرمان هنوز هم میتونم هرشب برات کتاب بخوونم یا توی تاریکی اتاق زیر نور چراغ خواب با دستم شکل خرگوش و گرگ و کبوتر بسازم و تو از دیدن سایه شان روی دیوار غش غش بخندی و بابا مهدی ازون ور تخت غر بزند هنوز نخوابیدین؟ نگرانم دلبندم . کاش اونقدر بزرگ بودی که توی چشمهام نگاه کنی و یک لبخند گرم تحویلم بدی و بگی نگران نباش ، دست میشه.

یکی از بهتربن تمرینها برای مهارت در دست ورزی کودک خمیر بازی و کار با سفال هست که خوشبختانه تو عاشقشی.

چهارشنبه دوتایی رفتیم نمایش ابرهای بادکنکی و تو یاد گرفتی اسباب بازی هرکسی مال خودش هست و باید به حس مالکیت دوستت احترام بگذاری.