امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

دنیای این روزای من

15 آبان تا 15 آذر - ایستادن!

1391/9/16 23:01
513 بازدید
اشتراک گذاری

 

این ماه کمی به مامان سخت گذشت. بابا یک عمل جراحی داشت و مامان برای اولین بار این حس غریب رو تجربه میکرد که باید پشت در اتاق عمل منتظر مرد زندگیش و پدر فرزندش باشه. اونجا پشت در اتاق عمل بود که فهمیدم واقعن بابا الان دو تا نقش داره و دیگه فقط برای من و آرزوهای من نیست پسرم. روی صندلی های آبی بیمارستان رضوی گاهی چشم هام ناخودآگاه تر میشد و گاهی بی دلیل میخندیدم امیرعلی مامان! بیا از خدا بخواهیم که همیشه ما رو و این مثلث رو برای هم نگه داره. نه ! مثلث کافی نیست. بزار دست هامون رو باز تر بگیریم و یک دایره تشکیل بدیم : ما سه تا + بابا بزرگهات و عزیزت + مامان مامانت ، همه وجودم که الهی همیشه سلامت باشه + خاله ها و دایی ها و زن دایی+ عمه و عموها و زن عموها.حالا یه دایره بزرگ داریم که از خدا میخوایم همیشه چشمش بهمون باشه.

اما بقیه نی نی ها چی؟ خدایا سالم و سلامت نگهشون دار

مامانهای نی نی ها چی که قراره مواظبشون باشن؟خدایا سلامتشون بدار

پس باباهای ...

امیر علی نازنیم بیا زانو بزنیم و از خدای مهربون بخواهیم خودش مواظب تمام دنیا و آدم ها باشه. خدا چقدر باید بزرگ باشه ، مگرنه؟

 

کلی عکس در ادامه مطلب

مامان این ماه از تو خیلی غافل بود ، به همون دلیل عمل که بهت گفتم. اما خب ، یه چیزایی هم دارم نازکم غصه نخور.

اول از همه بگم به خاطر سینه خیز رفتنت و اینکه جایی گیر نکنی یا صدمه ای نبینی مامان از اول کل خونه رو تبدیل کرد به رینگ بوکس و دور تو رینگ کشید! این طرف رینگ:

 

اون طرف رینگ:

 

 

از موفقیت های بزرگ در اولین روزهای 5 ماهگیت این بود که دستت رو حین دور زدن در رینک بوکس گرفتی به مبل و ایستادی:

 

 

الهی قربونت بشم که هنوز 5 ماهت نشده می ایستی و میشینی .

چندمین ملاقات تو و رهام:

 

اولین مسافرت تو پرواز به تهران بود و عاشورا و تاسوعا رو پیش خاله الهه و عمو پژمان گذروندیم . خداروشکر اصلن تو پرواز اذیت نکردی:

خرید از هایپر استار:

 

دوست دارم بهترینم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)