امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

دنیای این روزای من

15 مهر تا 15 آبان - اولین آتلیه ، سینه خیز و نشستن

1391/8/15 16:09
1,497 بازدید
اشتراک گذاری

مامان تو فکر آتلیه بردنت بود که عمه مهیار زنگ زد و گفت بریم آتلیه یکی از دوستاش تو هتل پارس تا از تو به عنوان مدل عکس بگیرن. مامان هم کلی تو اینترنت گشت دنبال فیگورهای عکس نی نی ها و دست آخر با دو تا ساک از وسایل و عروسک و لباس و حوله هات راهی آتلیه شدیم.

 

خب اول از همه بگم که تو توی این ماه یعنی در 4 ماه و بیست روزگی خیلی موفقیت های بزرگی به دست آوردی. سینه خیز کردن تو این سن و نشستن تو 4 ماه و نیمه گی یه چیزی شبیه اینه که بابات ساختمونش رو 4 ماهه سفت کاریش رو تموم کنه! تو تو آتلیه مدام سینه خیز میکردی و گاهی هم نیمچه میشستی:

خابالو پاشو هنوز چند تا فیگور دیگه مونده:

راستی خاله نرگس هم کلی بهمون سرویس داد تا عکسای تو اینقدر خوشگل شد.

***

از کارهای بامزه ات تا قبل از 5 ماهگی اینه که زبونت رو میزاری لای لثه هات و غر میزنی و من و بابا که میخندیم تو خوشت میاد و این شیرین مزه گی رو تکرار میکنی. سینه خیز و نشستن هم از افتخارات قبل از 5 ماهگیت بود!

یکم هم عکس غیر حرفه ای و مامان پز:

همچنان لثه هات میخاره عشق مامان . مامان صبح ها میزارت جلو آفتاب همچنان جلوی پنجره و تا بره یه ناهار درست کنه و برگرده، گاهی تو رو گم میکنه. بس که وول میخوری و خودت رو سینه خیز این ور و اون ور میکشی نفسم:

 

 

 

شروع نشستنت اینطوری بود که یکم که سینه خیز میرفتی برمیگشتی و نیمچه میشستی:

اما هنوز کامل نمیتونی پشتت رو راست کنی و دولا می افتی رو شکمت. اینم بگم که من یک بار هم امتحان نکردم که تو میتونی بشینی یا نه و خودت این کار رو میکنی که روی کمرت راست بشی:

مامان گاهی میره پی درسش و شما میری تو زندان:

 

آهای کسی اینجا نیست؟ یکی من رو بیاره بیرون

دیدی پیدات کردم مامان خانوم!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

farnoosh
14 شهریور 92 19:49
سلام مامان شازده کوچولو خدا حفظش کنه خیلی دوست داشتنیه من هنوز نی نی ندارم ولی عاشق بچه هام
بهار مامان غزل( رژین نی نی سایت
17 شهریور 92 3:52
خانم ابی عزیز بالاخره اپ کردی خوشحالم که عکسهای پسر نازنیت رو می بینم خیلی هم قلمتو دوست دارم خیلی ..از وبلاگ شخصیت و دست نوشته هات حسابی لذت میبرم منم عاشق ادبیاتم گرچه به رشته تحصیلیم اصلا ربطی نداره پسرعزیزتو ببوس