امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

دنیای این روزای من

وقتی تو توی 10 ماه و نیمگی راه میری!

1392/1/15 2:18
570 بازدید
اشتراک گذاری

 

باید ذوق گذاشتن این عکسها رو اینطوری تشریح کنم و اعتراف کنم حس بچه ای رو دارم که کارنامه با معدل بیست اش رو داره میبره خونه تا مامانش ببینه!

اصلن باورم نمیشه اینقدر ناکهانی راه افتادی. فکر میکردم راه رفتن بچه ها اینطوریه که روز اول دو سه قدم برمیدارن و می افتن ، بعد 5 یا 6 قدم و ... هی به ترتیب و روز به روز زیاد میشه.

ولی تو دیروز که از خواب بلند شدی و داشتی با آهنگ خاله ستاره خودت رو تکون میدادی کنار مبل ،یهو ازون ور حال دویدی و خودت رو پرت کردی تو بغل من این ور حال!اونم حال بلند ما که طولش 10 متره ! یعنی یه بیست قدمی فکر کنم رفتی!

ماجرا ازینجا شروع شد که دو شب پیش رهام و خاله نرگس و عمو صاذق اومدن خونه ما و رهام که بیست روز از تو بزرگتره تو خونه ما راه میرفت و تو مبهوت راه رفتنش شدی. رهام هم تازه راه افتاده بود - یک هفته یا دو هفته - و ما براش دست میزدیم.

حالا توی ورپریده !

دیشب هم به خاطر کار مامان تو دانشگاه شهید بهشتی ، اومدیم تهران و تو ادامه ی شیرین کاری راه رفتنت رو برای خاله الهه مهربونت به نمایش گزاشتی. بعد ازون همه تلفن زدن و ازون ور خط کلی ذوق داشتن راه رفتن تو رو ببینند ، خصوصن بابا مهدی که دلش همش پیش ما بود.

الهی قربون این دست بالا گرفتنت موقع را رفتن.

من که اصلن فکرش رو نمیکردم تو اینقدر زود راه بیفتی پیش بینی برداشتن کفش برات تو تهران رو نکرده بودم و فکر میکردم اون ده بیست قدمی که مشهد برداشته بودی اتفاقی بوده . حالا بی کفش مونده بودی و مجبور شدم موقتن برات یک صندل پلاستیکی بخرم تا برسیم مشهد و کفش های خوشگل سیسمونیت رو پات کنم:

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)