دو ماهگی به روایت توصیف + تصویر
پسرک نازم از هیجان انگیزترین کارهای تو برای من این بود که در 43 روزگی شروع کردی به زدن اسباب بازی های دشکچه ی بازی ات و از پنجاه روزگی پاهات رو هم بلند میکردی و همزمان میزدیشون:
شروع شناختن دستهات هم به این شکل بود که دستت رو مشت میکردی رو به جلو و دقیقه ها بهشون خیره میشدی ، یعنی چهل و پنج روزگی:
زبون درازی هم که دیگه بهتره نگم ، چپ و راست زبون درازی میکنی بهم و جوابم رو میدی اینجوری:
یکی دیگه از کارهات اینه تا میری تو تخت خودت و مامان این آویزهای تختت رو کوک میکنی خیره میشی و گوش میدی به صدای موزیک:
مامان رسما برات دوست پیدا کرده - هوراااااا
آشنایی با اولین دوستت در 54 روزگی - امیر علی جون و رهام جون:
بقیه عکسهای 30 روزگی تا 60 روزگی در ادامه مطلب
تو سی و یک روزگی بردمت جشن نیمه ی شعبان . مامان مامانی بردت تو خیمه ی امام زمان چرخوندت.خیلی دوست دارم بزرگتر که شدی توی برپایی این جشن کمک کنی و از مهمونها پذیرایی کنی. این جشن هرسال سه روز سر کوچه مامان مامانی برگزار میشه و سه شبانه روز کوچه ها رو میبندن:
بغل عمو پژمان خوش میگذره؟
عادته دستهات رو تا بیست دقیقه رو هوا بگیری و بخوابی و تا من پایینشون نزارم تو کوتاه بیا نیستی.
اولین شام بیرونی که رفتیم آس برگر بود که با خاله های مامان رفتیم قرعه کشی صندوق فامیلی:
اولین حرم به دعوت بابای بابایی بود که رفتیم آشپزخونه حضرت و بعد هم زیارت:
اولین تولد بابایی که تو هم حضور داشتی. من همه رو بردم هتل درویشی و کادو به باباجونت یک عطر پورشه دادم که خیلی دوست داشت + وجه نقد
موش من:
قلدر مامان:
حالا چند مدل خواب تو تا قبل اینکه 60 روزگی ات تموم بشه:
1- خواب ایکیوسانی!
2- خواب فرشته ای:
3-خواب تو بغل مامان تو آسانسور
و اینکه دوست جونت اومد خونمون و بازدید تو رو پس داد:
قربون این علاقه تون به آویز تخت:
خنده های 50 روزگی:
تو خرسی خاله زهرا
لب ورچیدن:
خداحافظ دو ماهگی ...